انتظار برای شام!

دختر بی خیال!

من و دوستانم

یه شب میخواستیم یه غذای خوب بخوریم...

غذای سلف ناگت مرغ بود...این بهترین غذایی هست که تو خوابگاه گیرمون میاد!

طبق برنامه قرار بود وسط هفته ناگت بدن... ولی برنامه عوض شد و رسید به امشب!

منم امشب شدیدا گرسنه بودم ...چون امروز فقط یه ذره ناهار خورده بودم اونم چه غذایی...همون که ازش متنفرم...کباب حسینی! صبحونه هم که اونقدر عجله داشتم که برم واسه کارآموزی نتونستم چیزی بخورم!

رفتیم شاممونو بگیریم...گفتن ناگتا فاسد بودن تا دوباره غذا بیاریم بیست دقیقه طول میکشه برین دوباره برگردین...

رفتیم و برگشتیم گفتن هنوز غذا ها نرسیدن برین پیج که کردیم بیاین...

این بار که رفتیم دیدیم تن ماهی آوردن......آخرشم قسمتمون نشد ناگت بخوریم

فکر میکردم خیلی میتونم بخورم..ولی دوتا لقمه که خوردم دیگه اشتهام به طور کامل از بین رفت!

شده بودم مثل ماه رمضونا که قبل از افطار فکر میکنم بعد از اذان یه عالمه میتونم غذا بخورم...بعد میبینم که با خوردن چند تا لقمه سیر میشم!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:,ساعت16:2توسط ندا | |